Translate

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

حرکت




وقتي جاي جاي کائنات را مينگريم شاهد حرکتي در ذات کائنات ميباشيم :(طبق فرضيه حرکت جوهري تمام کائنات لحظه به لحظه از بين ميروند و دوباره بوجود مي آيند و جهان فعلي ما جهان لحظه قبل نيست بلکه جهاني است که تازه متولد شده است پس در هر لحظه جهان در حال پايان است و آغاز واين حرکت در جوهر هستي انجام ميگيرد نه در صورت آن): وجود آدمي نيز به عنوان جزئي از عالم هستي شامل اين زاد ومير ميگردد ولي آدمي برخلاف ساير موجودات که فقط تابع اين حرکت جبري اند حرکت اختياري ديگري نيز دارد که در بطن اجتماع شروع مي کند که تعيين کننده سرنوشتش در پهنه هستي است .و اگر اين حرکت در جهت تکامل انسان واجتماع باشد از آن بعنوان حق و اگر در جهت معکوس ويا سکون باشد از آن بعنوان باطل ياد ميشود. لذا آناني که در راه حق و حقيقت قدم برميدارند سفري بس طولاني را آغاز مينمايند سفري که چراغ راهش عشق و توسن جاده هايش پايمردي و زاد توشه اش پاکدلي وپاکبازيست و از پس کوچه هاي خود و کوره راههاي جامعه ميگذرد و به افقي ميپيوندد که هنوز مرزهايش در ابهام است. سئوالي که در اينجا مطرح است اين است که چرا همه کساني که حرکت خود را در اين جهت آغاز ميکنند به مقصد نميرسند و هر يک در منزلگاه معيني از پيشروي باز ميمانند ؟ براي جواب دادن به اين سئوال دلايل زيادي به ذهن ميرسد از آن جمله وجود بندها و جاذبه هايي است که در سر راه اين سالکان طريقت وجود دارد و هر يک به تنهايي مي تواند مانع و سدي در راه پيشرفت بوده وانسان را به بودنش بچسباند واز شدنش جلوگيري نمايد.روابط و معيارهايي که به جاي روابط ومعيارهاي واقعي شخصيت انسان را احاطه کرده و آنرا چنان در تاروپود اين بندها وجاذبه ها نگه ميدارد که به ناگاه از حرکت باز مي ماند وحرکت تبديل به سکون مي شود و حق تبديل به باطل مي شود . واين جااست که نقش واهميت ورسالت راهبران و پيام آوران تاريخ آشکار ميشود چرا که ايشان خود اين سير تکاملي را پيموده و راه رسيدن به کمال ورها شدن از اسارتهاي فکري را به انسان مي نمايانند وبه انسان مي گويند که چرا و چگونه خود را از اسارتها برهانند و جالب اينکه اکثر مردان بزرگ تاريخ وپيامبران الهي براي نجات از بندهايي که چون علفهاي هرز بر پيکر وجودي آدمي مي پيچند خود محدوديت و بند هايي ديگر را پيشنهاد ميکنند واز آنها به عنوان رياضت ياد ميشود و رياضت براي رهايي از اسارت و شکستن ابعاد مجازي وآزاد شدن از بندگي مسائل کوچک و پرواز در فضاي بيکرانه درست مانند کرم ابريشمي که تارهايي به دور خود مي تند ولي پس از مدتي در اثر تکامل وتلاش از درون اين تارهاي تنيده شده به فضاي بينهايت ميرسد وبه صورت پروانه اي در دل آسمان به پرواز در مي ايد. تو پنداري جهاني غير از اين نيست -زمين و آسماني غير از اين نيست همان کرمي که در پيله نهان است -زمين و آسمان وي همان است و اين جاست که بايد رهروان راه حق وپويندگان حقيقت و جويندگان کمال هدف از رياضت را بشناسد وآنرا وسيله اي بداند براي رسيدن به هدف وبه کمال نه اينکه رياضت براي آنها هدف شود وانسانهايي باشند پاک ولي پوک که اگر اين چنين باشد ره گم کردگاني هستند که به ضلالت در افتاده اند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر